اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

قسمت چهاردهم

هیونگ دم در یه مغازه خیلی بزرگ وایستاد همه اعضا به جز هیون پیاده شدن کیو رو به هیون کرد و گفت:تونمیای ؟؟؟؟؟؟هیون گفت:نه مگه مثل شما دیوونه ام که با این پشه بگردم که همه بچه ها دستشو گرفتن و کشیدنش بیرون و یونگی گفت :مگه میشه دابل اس بدون لیدرش جایی بره که هیون گفت من نمیام خودتون گمشین برین. نفس با شنیدن کلمه ی گمشین اعصابش خورد شد و با صدای بلند گفت : یعنی چی این دیگه چه جورشه ؟ تو مهدکودک بهت یاد ندادن با دوستات درست رفتار کنی و بعد رو به بچه ها کرد و گفت بیاین بریم و دست بچه ها را گرفت اعضا هم راهی جز رفتن نداشتن قبل از اینکه بره زبونشو واسه هیون در اورد و رفت هیون همینجور هاج و واج نگاه اونا میکرد یه دفعه داد زد هی ساعقه چطور جرعت میکنی اینجوری با من حرف بزنی ؟؟؟بعد زیر لب گفت:دختره ی دیوونه حالا دیگه گروهمم ازم گرفته. از اون طرف نفس وقتی وارد فروشگاه شد دهنش وا موند یه ساختمان چند طبقه که هر طبقش اختصاص به یه چیزی داشت طبقه همکف مال لباس بود دابل اس همراه با نفس وارد فروشگاه شدن هیونگ که دید نفس داره از تعجب میمیره رفت جلوی نفس گفت:ببند اون دهنتو زشته ابرومونو میبری یه جوری نگاه میکنه انگار ندیده بعد نفس نگاه متعجبی به هیونگ کرد و گفت مگه دیدم ؟یه دفعه یونگی دست نفسو کشید و گفت وقت نداریم بیا بریم و نفس برد جلوی یه اینه قد و گفت همینجا وایسا بعدش همه اعضا شروع کردن به برداشتن لباس یونگی یه لباس فانتزی صورتی اورد جلوی نفس گرفت و به بچه ها گفت این چجوره که هیونگ گفت:مگه الیس در سرزمین عجایبه؟؟؟؟کیو یه لباس بلند مشکی اورد و جلوی نفس گرفت و گفت این چطوره. یونگی: مگه هیونگ مرده ؟؟؟ مشکی دیگه چه رنگیه؟؟؟یه دفعه هیونگ زد تو سر یونگی و گفت :خودت بمیری. یونگی :خجالت نمیکشی بزرگترو تو میزنی ؟ هیونگ یه نگاهی به دور و برش کرد و گفت :حیف که مردم میبینن زشته وگرنه حالیت میکردم جونگمین از اون ور داد زد:اینا را بی خیال این چطوره؟جونگمین یه لباس کوتاه و تنگ و اندام نما اورد و جلوی نفس گرفت نفس خجالت کشید و لباسو زد کنار و گفت :من حتی اخرین روز عمرم اینو نمیپوشم بعد کیو از او ور گفت:راست میگه مگه میخواد بره هتل یا کلوب ؟هیونگ یه لباس بندی با رنگ ابی روشن و تا روی زانو برداشت و گرفت جلوی نفس و گفت :این چطوره؟همه اعضا باهم:خودشه!!!!کیو گفت : ولی برای میتینگ و جاهای دیگه هم لباس نیاز داریم باید بیشتر برداریم یونگی سرشو تکون داد و گفت :موافقم!!!جونگی:اره من که نمیخوام دوباره بیام اینجا بهتره زیاد برداریم همه اعضا شروع کردن به برداشتن لباس و هر کی لباس برمیداشت میداد به نفس ///نفس با تعجب به اونا نگاه میکرد و هی میگفت بسه ولی هیچکی گوش نمیکرد و همه به کارشون ادامه میدادن نزدیک یه چمدون لباس برای نفس گرفتن و بعد لباسا را دادن تا براشون جعبه کنن تو این فاصله یونگی نگاهی به ساعتش انداخت و روبه هیونگ کرد و گفت وای بدبخت شدیم الان میاست واسه ظبت اهنگ تو کمپانی باشیم کیو گفت:اینجوری که نمیشه به مدیر زنگ بزنیین بگین سه چهار ساعت دیگه میایم هیونگ گوشی رااز تو جیبش در اورد و بعد از یک مدت کلنجار رفتن با مدیر بالاخره راضیش کرد جونگی:خوب لباس که تموم شد بریم طبقه بالا که نفس با تعجب گفت: مگه بازم هست؟کبو : پس چی فک کردی فک کردی ما الکی مشهور شدیم؟؟برای مشهور شدن خیلی راه ها هست که باید بری نفس اهی کشید و گفت :اوففف به خاطر شما ها مجبور به انجام چه کارا که نمیشم همه اعضا با خشم به نفس نگاه کردن و هیونگ با خشم فراوون به نفس گفت فک کنم این حرفیه که من باید بزنم !!دیالوگ منو اشتباهی نگفتی؟نفس بدون اینکه نوجهی کنه رفت و سوار اسانسور شد طبقه بعدی فرو شگاه کفش یود یونگی چشمش به یه کفش اسپرت زنونه افتاد و محوش شد به بقیه اعضا گفت بچه ها من اینو میخوام یه دفعه کیو زد تو سرش و گفت :خجالت بکش مثلا اسمت مرده یونگی با بغض گفت:چه ربطی داره من اینو میخوام !هیونگ دست یونگی و گرفت و گفت بیا بریم فک کنم ده دیقه دیگه اینجا باشی میخوای ازین کفش پاشنه بلندا هم بپوشی . هیونگ متناسب با رنگ لباس نفس کفش هم براش انتخاب کرد یه کفش خیلی ظریف و زیبا نفس از سلیقه هیونگ خوشش میومد و هرچی انتخاب میکرد قبول داشت علاوه بر اون کفش دابل اس کفش های زیادی برای نفس گرفتن خرید کفش هم تموم شد همه اعضا سوار اسانسور  شدن تا برن طبقه بعدی.تو اسانسور:جونگی اهی کشید و گفت :خسته ام .یونگی :بچه ها دقت کردین از صبح که اومدیم تو فروشگاه همه دارن ازمون عکس میگیرن ولی ما اصلا حواسمون نیست نفس قیافه ی متعجبی به خودش گرفت و گفت:ولی یه چیزی عجیبه من تو فیلما دیدم که دور سوپراستار ها یه عالمه مردم جمع میشن و ازشو عکس و امضا میگیرن ولی الان ....هیونگ : اخه خنگه این یه فروشگاه با کلاسه اکثر افرادی که اینجان همشون مشهورن چرا باید دنبال ما راه بیوفتن.نفس:اهان الان فهمیدم !!!!////طبقه بعدی واسه زیورالات بودو مثل بقیه چیزا تموم شد و اما طبقه بعد فروشگاه لوازم ارایشی بود هیونگ گفت بچه ها اینو چیکار کنیم؟؟؟یونگی: من تو این چیزا مهارت دارم میخوای برم بخرم ؟؟کیو:خجالت بکش میخوای صب اول جلد مجله ها بنویسن : هئو یونگ سنگ ارایش میکنه.یونگی باتعجب:مگه کسی هم هست که ندونه جونگی: این جا را نمیتونیم همراش بریم خودش باید بره نفس گفت:خب باید چی بگم ؟؟؟هیونگ با تعجب:نگو که هیچ وقت ارایش نکردی>؟؟؟؟نفس : خوب من خودم هیچ وقت اینکارو نکردم همیشه کس دیگه ای واسم اینکارا کرده یونگی: میخوای بهت یادبدم اول...که جونگمین یکی زد تو سر یونگی . گفت:بلا نسبت اسمت مرده ها !!!یونگی قیافه مظلومانه ای گرفت و گفت:چیکار به من دارین؟؟؟نفس رفت داخل مغازه و گفت هرچی برای ارایش یه دختر نیازه بدین بطفا. فروشنده:بله؟؟؟؟؟بعد از مدت کوتاهی نفس با یه عالمه وسیله ارایشی اومد بیرون و اعضای دابل اس از فروشگاه اومدن بیرون دم در ماشین هیون با عصبانیت : مگه رفتین لباس بسازین. نفس دهنشو به طوری که میخواست نشون بده براش مهم نیست کج کرد و گفت:به ماچه میاست بیای !!!و همه ی اعضا با دیدن رفتار نفس شیر شدن و بدون توجه به هیون سوار ماشین شدن دابل اس و نفس رفتن خونه تا نفس لباساشو عوض کنه داخل خونه نفس بین وسیله ها داشت دنبال لباس ابی که هیونگ انتخاب کرده بود میگشت که چشمش به یه رژلب افتاد اونا تو دستش گرفت و گفت ولی یه جای کار میلنگه من از این کارا بلد نیستم!!!


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, ساعت 20:27 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ